گل پسری مریض شد
مامان جون بعد از اون مسافرت که رفتیم؛مریض شدی...تب کردی...سه شب تب شدید...شب اول دوبار تنشویت کردیم...تبت 39.5 بود خیلی داغ بودی من نصف شب بابایی رو بیدار کردم و رفتیم زود تنتو زیر شیر آب شستیم و گذاشتیمت تو سینک ظرفشویی...و برای خودت آواز خونی راه انداخته بودی...انگار نه انگار که تبت بالا بود و ساعت 3 نصفه شب از خواب بیدارت کردیم...خیلی خندمون گرفته بود در عین حال که نگران بودیم...فیلمتو گرفتم...به هر کی نشون میدم کلی میخنده میگه این بچه که سالمه...دوباره ساعت 5 صبح هم دوباره دیدم تبت رفت بالا و به استامینوفن جواب ندادی...دوباره 5 صبح هم همین کارو تکرار کردیم...و بابا مرخصی گرفت که صبح ببریمت دکتر...خداروشکر که دیگه تبت بالا نرفت تا ساعتای 11..12 ظهر که بردیمت دکتر که دوباره دکتره مثل قبل که برای لپت رفته بودیم یه تجویز الکی کرد و اومدیم خونه....و ما هر 8ساعت کلی چرک خشک کن وداروهای دیگه میدادیم بهت..تا اینکه نصف شب دیدم که لرز داری و بدنت یخ شده...همونجا بود که با موناجون درمیون گذاشتم و بهم گفتش که این چه دارویی بود که داده..اصلن استامینوفن که لازم نیست دیگه،و اینجا بود که من به تجویز دکتر شک کردم و باعث شد که بفکر دکتر جدید باشم....فردا صب که بیدار شدیم دیدیم که صورتت پر جوش های ریز و قرمزه کلی ترسیدیم،فک کردیم آبله مرغون یا همچین چیزی گرفتی دور از جونت...سریع بردیمت دکتر که دکتر گف تب اینفانتوم بود...توی این سن رواج داره...خلاصه گفتش که لازم نیست دارویی بخوره خودش خوب میشه....خداروشکر که دیگه حالت خوب شده بود عزیزدلم...دیگه ازون بی حالی خبری نبود و همچنان فضول بودی..ایشالا که دیگه مریض نشی گل پسرم..درد بلات بخوره تو سر دشمنات
اینم صبح روزیه که بیدار شدیم و دیدیم صورت خوشگلت ریخته بیرون...قیافت داد میزنه که مریضی
این چندتا عکسم عکسای شب قبل مریض شدنته عزیزدلم
اینجا داری سرسری میکنی