سورنای نازمسورنای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بهترین هدیه دنیا

بدون عنوان

1394/8/4 13:15
نویسنده : ساینا
544 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااام گل پسر مامانی

هردفه میام میگم وای مامانی چقد شیرین شدی ازین شیرین تر دیگه امکان نداره..ولی بازم میام میبینم که نه امکان داره....اره مامانی ماشالله هزار ماشالله هر روز جذاب تر از روز قبلتی..اینو من نمیگم همه میگن..از همکارای آتلیم گرفته تا در و همسایه و ....همه عاشقتن...کلی قربون صدقت میرن...مخصوصا که الان کلمه های نصفه نیمه هم که میگی...آدم دلش میخاد بچلوندت..

مامانی تقریبا جزو بچه هایی بودی که خیلی زود کلمه و بعدش جمله گفتی.،،ولی  از جمله های طولانیت که خودت بیشتر با داد و بیداد و تاکید میگی هیچی در نمیاد....ولی به جاش جمله های دو کلمه ای رو کامل و دقیق میگی....واای تازگیا نازم یاد گرفتی بیا و ببین....مثلا اینکه با ناز و ادا کله کج و لبای جلو میگی سیپیییددده بیااااااا ..باباژوون بییااااااا.. و....

چندتا از کلمه هایی که میگی

ترسید....وقتی از چیزی میترسی یا دالی بازی میکنیم

انور...انگور

دومک....دکمه

تومخ....تخمه

هندونه.....همینجا بگم که عاااشق انور و هندونه و اناااری...هر چی بخوری سیر نمیشی

میلو...لیمو

خسی..خرس

چخ...چرخ

بخننی...بغل

تا اینکه از دستت ناراحت میشیم یا اینکه دعوات میکنیم..سریع میگی بخنی ماماییی..بخنی باباایی

الانم داری میگی بیم دد....سسوا....ینی سبزوار

به جف خاله ها که میگی خایی زیا..

اسامی رو که کلا درست تلفظ میکنی مث ماماژوون..باباژون..دایی و....به زنداییم که میگی سمانی یا خانم...ینی تا دایی رو میبینی امکان نداره نگی خانم..ینی کجاس....

این چند روزم که محرم بوده یاد گرفتی بگی حوسن....ینی حسین

عبخ ینی عقب...

هر وقت که ماشینو میخایم پارک کنیم تو پارکینگ بابایی تا اخرر کوچه مون تند میره فقط به عشق اینکه آقا سورنا بگه عبخ عبخ 

تو خونم که دوخرچه بازی میکنی همش با خودت میگی عبخ عبخ بیو بیو...نی نی بیاااا.....الانم باز اومدی چرختو قایم کردی میگی چخه کوجاااااااس...ای باباااااا لباتم دادی بیرون با حالت اخم خخخخخ

تازگیام یادگرفتی تا میخام برم کاریو انجام بدم میگی سکن.،ینی صبر کن..باز 4قدم میرم میگی سکن 

تا فیلمی  اهنگی چیزی هم تموم میشه میگی عههه تنون شدددد

یه دفم که داشتیم میرفتیم سبزوار هنوز تو کوچه بودیم نمیدونم از کجا فهمیدی گفتی الام میام باباژون الام میام.....

مهرم که میگی اپکه..ینی الله اکبر...تازگیا یاد گرفتی بغل بابایی نماز میخونی و دستاتو بلند میکنی بلند بلنددعا میخونی

الانم که سرسرتو چپه کردی گفتی اپه شد...اینایی که میگم الان... آنلاینه هااا

ماشینم میگی میشین

وای ازون ویسی بگم که ضبط کردم واسه مامانجون فرستادم بگم....یه روز خیییلی دلت تنگ شده بود واسشون تا صدای مامانجونو شنیدی با حالت ناراحتی گفتی ماماژوون بیاااااا..ماماژووون دوست....ینی مامانجون دوست دارم....این جمله رو به هیچی نگفته بودی مامانی...هم منوگریه انداختی هم مامانجونو..گفتن دلمونو کباب کردی با صدای سورنا...فرداش طاقت نیوردن اومدن فقط ببیننت و برن

خودتو ساینا صدا میزنی....مثلا میگی ساینا بیشینه....سایناتایی بوخوره....ینی چایی....ساینا تسید....

مامانی تازگیا میری با بچه های همسایه ینی دلارام و تینا و گاهییم که .پریسا میاد میره خونه پریساجون بازی میکنی باهاشون...یا اوناومیان خونمون.،،خلاصه کلی دوست پیدا کردی که ول کنت نیستن...چپ میرن راست میان میگن سورنا رو بگید بیاد بازی کنیم..ولی من ازونروزی که بهشون سپردمت و اونا تو رو تنها تو کوچه گذاشته بودن...دیگه اجازه ندادم برید توی پارکینگ بازی کنید....فقط اونا میان خونمون....خلاصه همسایه ها کلی دوست دارن و همش میگن بیاد خونمون ولی خودت نمیری...باید حتما به دخمل تو خونشون باشه که بری...مثلا خونه همسایه روبرو تا پریسانباشه نمیری....خلاصه علاقه خاصی به دخملا داری ناقلااا...

حالا از مسافرت مشهدمون بگم که رفتیم حرم و سلام دادی به امام رضا....بعدش رفتیم باغ وحش و کلی حیوونای جورواجور دیدی،،شیر پلنگ..آهو ....باغ پرندگان..شهر بازی ..که کلی رفتیم و خوش گذروندیم....خعععلی خوش گذشت بهت مامانی..نمیدونستی جای کدوم وسایل بری....تو پارک کلی بازی کردی تو پاساژا کلی بدو بدو میکردی و همه رو جذب خودت میکردی...البته ایناکه میگم مال دو هفته متوالیه که رفتیم مشهد خوش گذرونی و برگشتیم...یه مدتیه تصمیم گرفتیم بیشتر به فکر خوش گذرونی خودمون و خونواده کوچولومون باشیم....واسه همینه بابایی جو گیر شده مارو هی میبره مشهد و ددر دودور....تازه قرار بود یه بار دیگم واسه تاسوعا عاشورا بریم مشهد که من گفتم بسه بابا چقد مشهد بریم...

اونقد دیر به دیر میام که کلی اتفاق میفته و گیج میشم که کدومو گفتم کدومو نه ولی خب عکسا خودش گویا هست زیر هر کدومش توضیحشو میدم

 

 

قربونت بشم که داری سلام میدی به امام رضا

 

 

 

 

 

 

 

اینجا پدیده شاندیز

 

 

 

باغ وحش و باغ پرندگان

هر کدومش مال یه دفس که رفتیم مشهد

 

 

 

اینجام که نشستیم نهار بخوریم...خوشگل پسر از خودش سلفی میگرفت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجام که شهربازی مشهده کللی بازی کردی و خوش گذروندی

 

 

اینجا با عمو مهراد و خاله رویا رفتیم بیرون از شهر که خودش یه عالمه داستان داره...درست تو همون روز بارون گرفت و ماهم 4تایی در به در دنبال جا و کللللی خندیدیم سرهمین....

هروقت با عمو بیل بیل به قول خودت میریم بیرون کلی بهمون خوش میگذره

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)