18 ماهگی
سلام مامانی ....این دفم اومدم با کلی عکسای خوشگل مشگل و اتفاقای خووب
عکس از اب بازی کردنات....فضولیات...مسافرت شمالمون که با اَپ اَپَ...اوستا...داااا...خااا
و کلی خوش گذروندیمو عکسای توپ گرفتیممم...خداییش کلی تحویلت گرفتن و حال کردی...هر دفم تو ماشین یکی بودی و سرت دعوا بود...اسم باباجونو یا همون اَپَ اَپَ کرده بودی آباسی...ینی منو ببر آب بازی لب دریا....از آبازی هم که سیر مونی نداری...خلاصه...حسابی بازی کردی و سیاه و سوخته شدی
این عکسا تو حیاط مامان جونه...
که یه تشتو پر آب کردیم و کلی حال کردی و آخرشم بعد یک ساعت با گریه آوردیمت تو
نمیدونم تو که دیگه از آب بازی سیر میشی
اووووف اون عکس وسطیه منو کشته...
اینجا جنگل زیبای دالخانی
قربون اون فیگورت بشه ماماااااااااان
اینجا هم جنگل دینار سرا...هر کدوم ازون یکی دیگه قشنگ تر...
واقعا جاهای بکر وزیبایی رو هر دفه کشف میکنیم...عالی بود اینجا
شما هم که ماشالا هزار ماشالله پا به پای ما همه جا میومدی و میخواستی که فقط خودت راه بری و کسی هم دست شما رو نگیره....این میشد که هی جاهای سخت میفتادی زمین...البته اینو بگم وه شیبای فوق العاده زیادو خودت تنهایی مث قرقی میرفتی...واقعا عجیب بود برامو...به قول دایی مجتبی که استایل پسرم وزشکاریهههه
اینجا هم که مادوتا داشتیم میرفتیم بابایی از پشت سرمون عکس گرفته...
دستش درد نکنه عجب عکس هنری شده
سرعت این رود خونه خیلی شدید بودااا...ولی تو بازم گیر داده بودی که میخوای بری تو آب....
میبینی که بابایی رو داره آب میبره ولی تو همچنان خوشحال خخخخ
عاشق ناز کردناتم
به قول خودت اووووووه
خسته نباشی جیگر طلااام
ناسی ناسی
اینجا هم دریای محمود آباد
اوووخ ژستشوو
به چه می اندیشی !
اینجا یه هواپیما بود که داشت مینشست که شما هیجانی شدی
البته از همین وسایل بازیا بود
اوووخ اخمشووووو
قربونش بشم که پشه سوراخ سوراخش کردن...
اینجا جنگلای دو هزار سه هزار که واقعا معرکه بود...خیییلی قشنگ بود...و البته مدام بارونای ریز میومد و ماهم پرو تر از بارون ....از رو نرفتیم و نشستیمو نهار خوردیم و کلی عکس گرفتیم...واسه همینه که خیس آب شدی
خب رسیدیم به فضولیای جناب عالی
البته بخشیش
از همش عکس ندارم...
ولی کلی دیگه تو تبلت دارم که اونارو هم میریزم..اگه فرصت بدی بهم
عاشق اون فیگورتم تو در یخچال...که هی میگفتی سَدِه ینی سرده ولی بازم میشستی
البته اینجا آماده ای تا عکس بگیریم بدویی بیای عکستو ببینی خخخ
اینم پسرم با عینی
که عینی حسنا جونو قرضگرفته عکس بگیره...
راستی حسناجون و زهرا جون و یاسمن جون
خونمون بودن تو خرداد ماه که کلی بهت خوش گذشت و باهاشون بازی کردی...
اینجا هم با هم اومده بودیم توت خورون....بهشون ازون توتای تعریفی دادیم..
از بس اینجا بهت توت دادیم هر درختی رو که میبینی تو خیابون میگی توت توت
اینجا هم کیک تولد باباجونی...که یه کیک خییییلی خوشمزه درست کردم...و همه کلی خوششون اومد
کیک که وسطش آناناس ریخته بودم و خامه و موزو روشم پر خامه و شکلات...اوووووووف هوسم کرد دهن روزه
در ضمن این ماه واکسن 18 ماهگی هم داشتی که کلی مارو ترسونده بودن ازش...ولی خداروشکر اصلااا مشکلی پیش نیومد....و برعکس همه بچه ها که تا دوروز سرجاشونن از درد پا...بلند نمیشن...جناب عالی همون روز اول و همون ساعت اول بدو بدو میکردی