اولین شب یلدا
سورناجونم اولین شب یلدا شما فقط 6 روز داشتی ..خیلی کوچکولو بودی...اونشب ما برای اولین بار سنت شکنی کردیم..ازونجاییکه همه شب یلدا میرن خونه بزرگترا...اونشب به مناسبت ورود شما و اینکه مامان نمیتونست بخاطر بخیه هاش سوار ماشین بشه و بریم سبزوار...همه اومدن خونه ما و اونشبو دور هم بودیم..خیلی خوش گذشت..مخصوصا آخر شبش که همه خابیدن...منو خاله ها دایی ها و زندایی جون،عمه و بابایی همه رو تخت نشسته بودیم و هی میگفتیم و میخندیدیم....طفلکی منه بیچاره که بخاطر بخیه هام نمیتونستم بخندم...هی به بخیه هام میچسبیدم بزور میخندیم
اینم عکس شماست که بابایی گرفته،از همون اول هی با پاهات ضربه محکم میزدی...الان با پات اون ظرف باقالیا رو شوت کردی خخخخ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی