سورنای نازمسورنای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

بهترین هدیه دنیا

حکایت این روزهای من

1393/11/24 13:35
نویسنده : ساینا
397 بازدید
اشتراک گذاری

دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده

برای شیطنت های بی وقفه

بی خیالی هر روزه

برای آن احساسات مهار نشدنی....

حالا اما....

دخترک حساس و نازک نارنجی درونم

چه بی هوا این همه بزرگ شده...

چه قدی کشیده طاقتم...

ضرب آهنگ قلبم چه آرام و منطقی میزند...!

چه شیشه ای بودم روزی,حالا امابه سخت شدن هم رضا نمیدهم,

به سنگ شدن می اندیشم

این گونه اطمینانش بیشتر است!!!

جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است.

این روزها لحن حرف هایم آنقدر جدی شده که خودم هم از خودم حساب میبرم....

در اوج شادی هم قهقه سر نمیدهم و به لبخندی اکتفا می کنم....

چه پیشوند عجیبی ست کلمه خانم

همین که پیش اسمت می نشیند تمام سرخوشی هاو بی خیالیت را از تو می گیرد

 و به جایش وزنه ی وقار و متانت را روی شانه هایت می گذارد

نه این که این ها بد باشدنه

فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود

که دختر حساس و شیریندرونم  

زیر سنگینی بمیرد....

پسندها (3)

نظرات (4)

دختربهاری
24 بهمن 93 19:56
سلام ساینا جون وب زیبایی دارین خدا سورنا جونو براتون حفظ کنه ماشالا به این گلپسر خوشحال میشم بهم سربزنین
ساینا
پاسخ
ممنونم دختر بهاری عزیزم.ایشالا...خدا عزیزای شمارم واستون حفظ کنه...چشم حتما عزیزم
مامان هانا و آریا
26 بهمن 93 1:08
عالیییی بود امیدوارم همیشه شاد باشی عزیزم
ساینا
پاسخ
فدات شم عزیزمخیلی ممنون که همیشه به وبلاگم سر میزنی عزیزم
مامان آتریسا
2 اسفند 93 9:37
ساینا
پاسخ
معصومه
9 اسفند 93 3:56
بهترین ها رو برات ارزو دارم عزیزم
ساینا
پاسخ
فدات شم عزیزم...همینطور